Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاري آريا - سالنامه اعتماد - الهام نداف: گفتگو با کسي که جهان بيني و نوع نگاهش به مسائل اجتماعي و صد البته سينما را شيفته وار مي پسندي، کمي سخت است. کيانوش عياري براي من بيش از هر چيز نمادي از يک انسان مستقل و آزاده است؛ کسي که در طول زندگي اش رها از وابستگي ها و مناسبات سينمايي، تنها به فيلمسازي آن هم به سبک و سياق خودش پرداخته و حفظ اين استقلال را بر هر چيز ديگري ترجيح داده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!



نسل من، از پنج دهه فعاليت و افتخارآفريني اين فيلمساز، تنها سه دهه آن را به خاطر دارد و براي پيس بردن به دو دهه 50 و 60 يا بايد در تاريخ سينماي ايران جستجو کند يا اين که رو در رو پاي صحبت هاي کيانوش خان عياري بنشيند. من بدون ترديد دومي را ترجيح مي دهم، چرا که عياري نه تنها فيلمساز بزرگي است، بلکه راوي خوب و صادق از دوراني است که کمتر آن را فهميده و درک کرده ايم.




خالق «آباداني ها» اين روزها در پنجمين دهه از فيلمسازي اش با دو اثري روبرو است که نمي دانيم چه زماني مي تواند در لذت به اشتراک گذاشتن آنها با مخاطب سهيم شود. «خانه پدري» و «کاناپه» با فاصله شش سال از هم ساخته شدند اما همانقدر که سرنوشت اکران دومي که ساخت آن اخيرا به پايان رسيده نامعلوم است، سرنوشت «خانه پدري» هم مبهم است.

اما اين تمام سختي ها و دشواري هايي نيست که عياري در دوران کاري خود به جان خريده است، او از «تنوره ديو» نخستين فيلم سينمايي خود، تا امروز با شدت و ضعف دچار کج فهمي و ناراستي هاي زيادي شده اما هيچ وقت زير بار تقليد و سر سپردن به چگونه فکر کردن نرفته است. او براي من و خيلي ها، بدون هيچ ترديدي، چهره سال 95 سينماي ايران است، چرا که آگاهانه و بدون واهمه از حرف ها و قضاوت هاي متداول، پا در مسيري گذاشته که خودش را راضي مي دارد. گفتگو کردن با او حد فاصلي ميان لذت و رنج توأمان است؛ رنجي که در تمام اين سال ها بر عياري تحميل شده و لذتي که او را همچنان تشنه سينما نگه مي دارد.

سينما را به صورت حرفه اي بعد از انقلاب شروع کرديد، درست است؟

- از دوران جواني فعاليت هاي آماتوري و سمت و سوي سينمايي داشتم. اما بعد از انقلاب دنبال فرصتي بودم که فيلم سينمايي بسازم. بالاخره بعد از دوندگي هاي چند ساله، سال 1363 به يمن وجود بنياد سينمايي فارابي، فيلم «تنوره ديو» کليد خورد.

«تازه نفس ها» را هم سال 58 ساختيد، آن را حساب نمي کنيد؟

- آن فيلم مستند 45 دقيقه اي بود که با سرمايه تلويزيون دقيقا بهار سال 58 فيلمبرداري شد.

اواخر دهه 50 هم فعاليت هايي در حوزه فيلمسازي داشتيد.

- سال 55 يا 56 يک مستند درباره راه آهن براي تلويزيون ساختم. سفارشي داده بودند و من هم راه آهن را انتخاب کردم و فيلم را ساختم. مدت زمان مستند «نبض قطار» 30 دقيقه بود و خيلي جزو فعاليت هاي حرفه اي حسابش نمي کنم.

شرايط فيلمسازي در دهه 50 چطور بود؟

- من آن زمان ساکن اهواز بودم و اصلا فعاليت حرفه اي به آن شکل نداشتم. از ارتباطات و مناسباتي که در سينماي حرفه اي جاري که لازمه پي بردن به آن، حضور در تهران بود خبر نداشتم. هيچ وقت هم اشتياق زيادي نداشتم فضاي دوست داشتني و جذاب سينماي آزاد را ترک کنم و پيگير ساخت فيلم سينمايي به صورت حرفه اي شوم.

همان زمان علاقه تان بيشتر به فيلم داستاني بود يا مستند؟

- بيشتر فيلم هاي کوتاهم داستاني بود و هميشه از آغاز دوران جواني و فعاليت سينمايي درام پردازي برايم اهميت داشت.

دهه 60 فعاليت تان کمي بيشتر شد. با توجه به اتفاقاتي که در اين دهه افتاده و با همه بالا و پايين ها، فضاي فيلمسازي براي شما چطور پيش رفت؟ اگر اشتباه نکنم چهار فيلم سينمايي در اين دهه ساختيد؟

- يکي «تنوره ديو» بود. «شبح کژدم» و «آنسوي آتش» را سال 65 ساختم و «روز باشکوه» هم سال 67 ساخته شد. تا اينجا چهار فيلم و سال 69 هم «دو نيمه سيب»را کارگرداني کردم. در مجموع ماحصل کار من در اين دهه پنج اثر سينمايي است. اين تعداد فيلم براي کسي مثل من واقعا کم است. دو فيلم از اين پنج فيلم از نوع فيلمسازي مورد علاقه من نبود و براي جلوگيري از گسستم از سينما به سمت ساخت «روز باشکوه» و «نيمه دو سيب» رفتم که البته از ساخت شان هم پشيمان نيستم.

با آن همه شوري که من داشتم و مثلا سال 65 که دو فيلم بسيار بسيار دشواري مثل «آنسوي آتش» و «شبح کژدم» را ساختم، فکر مي کردم اساسا اگر نتوانم سالي دو فيلم بسازم، دست کم هر دو سال مي توانم سه فيلم بسازم. با چنين روحيه اي وارد کارزار شدم اما از همان قدم اول، کارهايم به سانسور، تنگ نظري و جرح و تعديل فيلمنامه ها گرفتار شد آنچنان که بعد از دو سال لاجرم 19 خلاصه سناريو، فکر و ايده هاي شفاهي تماما از سوي بنياد سينمايي فارابي و وزارت ارشاد رد شدند. 19 طرح و ايده شوخي نيست. مگر يک فيلمساز قرار است در طول زندگي اش چند طرح و ايده داشته باشد که در دو سال 19 طرح او رد شود و طرح هاي او را مچاله کنند؟




پس چطور توانستيد سال 65 دو فيلم سينمايي بسازيد؟

- «آنسوي آتش» هم جزو رد شده ها بود. خيلي خيلي اتفاقي فرداي روزي که فيلمنامه اين فيلم رد شد با آقاي حاج کريم خان زند در طبقه دهم تلويزيون برخورد کردم. او را نمي شناختم. به او گفتم من مدير فيلم و سريال هستم. ماجراي جالبي بود. در آخرين روز اداري سال 1364. گفت ما مي خواهيم شما کاري اينجا (تلويزيون انجام دهيد. سناريو داريد؟ خيلي اتفاقي سناريوي آنسوي آتش در کلاسوري همراهم بود. گفتم بله. گفتند مي شود بدهيد بخوانم؟ سناريو را به او دادم و در حالي که اين سناريو در حال منتقل شدن از دست من به دست او بود، آقاي حاج کريم خان زند گفت اين سناريو تصويب شد. من خنديدم و گفتم بنا داريد سناريو را در تعطيلات نوروزي بخوانيد؟ گفت نه همين حالا تصويب شد.

اين واقعا از معدود لطف هايي بود که در 38 سال کار در حق من شد. گفت شما مي توانيد روز اول فروردين ساعت هشت براي جلسه برآورد اينجا حضور داشته باشيد و من واقعا باور نمي کردم که چطور مي شود فيلمنامه اي را نخوانده تصويب کنند و صبح اول فروردين برايش جلسه برآورد هزينه بگذارند؟ من ناباورانه گفتم اول فروردين تعطيل است اما گفتند عيبي ندارد. روز اول فروردين سال 65 تعداد زيادي از مديران به جلسه برآورد هزينه دعوت شدند و همگي با سگرمه هاي در هم و عصباني از اين که به جاي ديد و بازديد عيد مجبور شدند در جلسه برآورد هزينه حاضر شوند. اين جلسه را در مدت 20 دقيقه برگزار کردند.

اين اتفاق تاريخي کاملا ناياب بود که واقعا مشابهي نداشت. نخستين روزهاي فروردين هم قسط اول را به من دادند. من همان موقع هم به آنها گفتم در حال کليد زدن فيلمي به نام «شبح کژدم» هستم و تا پايان شهريور فيلمبرداري آن تمام مي شود و نيمه دوم سال که هوا در اهواز و خوزستان خنک تر است آنجا مي روم تا «آنسوي آتش» را کليد بزنم. اميدوار بودم فيلم به جشنواره فجر سال 65 برسد. ما در آبان ماه به اهواز رفتيم و ظهر نهم آبان سال 65 نخستين پلان را فيلمبرداري کرديم. اين نخستين روزي بود که اهواز مورد حملات هوايي عراق قرار مي گرفت. تا آن روز اهواز جزو امن ترين شهرهاي ايران و در حاشيه آن جنگ بود اما شهر هرگز تهديد نمي شد. انگار ما جنگ را با خودمان به شهر برديم و به نوعي بد قدم بوديم.

خيلي از دوستان در اهواز مي گفتند قدم شما اين حوادث را رقم زد (مي خندد) خلاصه فيلم نيمه دوم سال ساخته شد اما به خاطر تاخير 30 روزه نتوانستيم آن را به جشنواره فجر همان سال برسانيم. «آنسوي آتش» در جشنواره سال 66 نمايش داده شد و «شبح کژدم» در جشنواره سال 65 به نمايش درآمد.

به نظر مي رسد آن زمان (دهه 60) امکان تعامل و همکاري با تلويزيون بيشتر از فارابي و ارشاد وجود داشت، اين طور نيست؟

- به هر حال چنين نشان داده مي شد. سناريوي «آنسوي آتش» در بنياد فارابي رد شد و حتي به من توصيه کردند اين فيلم را نسازم اما همان برخورد استثنايي حاج کريم خان زند باعث شد زودتر از آن چيزي که تصور مي کردم فيلم ساخته شود. اين را نمي توانم لزوما به معناي گشايش در تلويزيون در آن دوران بدانم اما گاهي که به کارهاي قديمي تلويزيون در آن دوران نگاه مي کنم، مي بينم انگار گشايش بيشتري در تلويزيون بود و حالا هم که سريال هاي قديمي به يمن «آي فيلم» وقتي از تلويزيون بازپخش مي شوند، شاهد مثالي براي حرف من است. چند وقت پيش براي نخستين بار «ميرزا کوچک خان» را از تلويزيون ديدم. برايم خيلي جالب بود که در آن سال ها ميرزا کوچک خان در تلويزيون ساخته شده بود. البته مي توانست بهتر از اين هم باشد اما هر آنچه هست اين است که «سلطان و شبان»، «قصه هاي مجيد» و «مثل آباد» همه آنها گذشته دلنشيني از توليدات تلويزيون، چه در عرصه سريال و چه در سينما است.

فکر مي کنيد فشاري که دهه 60 بر مجموعه وزارت ارشاد و بنياد فارابي بود، از داخل آن مجموعه بود يا از بيرون؟

- نمي شود باور کرد فشار بيروني از دوراني سر و کله اش در توليدات فرهنگي شروع شده باشد. قطعا از همان لحظه اول استقرار نظام جمهوري اسلامي چنين فشارهايي وجود داشته است. تنها تفاوتي که هست اين است که مديران به تدريج بر اوضاع مسلط تر مي شدند. شايد اوايلش فيلمسازان رندتر بودند و با رندي خاص خودشان مي توانستند از پس خيلي از مسائل بربيايند اما مسئولان فرهنگي به تدريج صاحب تجربه و متوجه رندبازي فيلمسازان شدند و مواقعي که لازم بود براي کنترل خلق کنند، خلق کردند.

حتما از بيرون هم فشارهايي بود. البته محسوس بود کساني که در ارشاد مسئوليت داشتند، دلواپس سينما هستند. آقايان بهشتي و انوار تصميم گيرندگان اصلي در سينماي آن دوران در فارابي و ارشاد بودند، دلسوزي براي سينما داشتند و معلوم بود گاهي اوقات مي خواهند از هر امکاني، مفري براي سينما به دست آورند که سينما نفسي بکشد اما خود من يکي از قربانيان خيلي خيلي جدي سينما هستم. اين حرف را به شهادت خيلي از مسائلي که از سر گذراندم مي گويم.

از نخستين فيلمم يعني «تنوره ديو» تا همين چند روز اخير که فيلم «کاناپه» را تحويل جشنواره دادم، بدون استثنا با برخي مشکلات دست به گريبان بودم. يعني موردي نبود که نفس راحتي کشيده باشم. حتي يک مورد هم اين اتفاق نيفتاد. از بخش هاي کمدي کار ما اين است که يک زماني بنياد سينمايي فارابي با سماجت مي گفت مبادا فيلم «آنسوي آتش» را بسازي و بعد از ساخته شدن اين فيلم، حمايت سريع تلويزيون از آن سرمايه گذار (تلويزيون) مانع خروج فيلم از کشور و اکران آن شد. فيلم نزديک به دو سال و اندي اجازه عرضه پيدا نکرد نه در داخل ايران و نه در خارج کشور. من هم مانده بودم چه بکنم؟ جالب اينجاست درست در چنين شرايطي بنياد سينمايي فارابي تمام هم و غم خودش را صرف متقاعد کردن تلويزيون کرد تا آنقدر اين فيلم را اذيت نکنند که بتوانيم فيلم را به فستيوال کن فيپا بفرستيم. زماني که اين اتفاق افتاد يعني سال 68 دو سال از توليد فيلم گذشته بود.




مشکل شان با فيلم چه بود که اجازه نمايش و خروج از کشور را نمي دادند.

- در تلويزيون آقايان هندي و جوري، در جلسه اي که با ديگر مديران تلويزيون داشتن استدلال کردند اگر اين فيلم خارج از ايران نمايش داده شود به منزله پتکي آهنين است که به صورت نظام مقدس جمهوري اسلامي بر مي گردد. مي گفتند مجله امنيتي است و فيگارو براي ضربه زدن به نظام اسلامي از اين فيلم پتکي آهنين مي سازد. من اين حرف ها را درک نمي کردم و مي گفتم به چه دليل بايد اين اتفاق بيفتد؟ اما آقايان طوري وانمود مي کردند که انگار داناي کل هستند و در مقابل شان من يک آدم خام هستم که نمي دانم نمايش اين فيلم در خارج از ايران چه عواقبي به همراه خواهد داشت در حالي که سال 69 وقتي فيلم در کن نمايش داده شد و چند روز بعد هم جايزه اول اين جشنواره را از آن خود کرد، روزنامه نيس ماتان که روزنامه صبح فرانسه است صفحه اول و تيتر يک روزنامه را به فيلم «آنسوي آتش» اختصاص داد؛ تيتري که به هيچ قيمتي نمي شد آن را بازسازي کرد: «کن در تسخير سينماي آيت الله ها». اين آن پتک آهنيني بود که مديران تلويزيون از آن حرف مي زدند و به خاطرش فيلم را دو سال بيات کردند.

آن روزها مقاومت شما براي ناديده نگرفتن فيلم هاي تان بيشتر از حالا بود؟

- نمي دانم. شايد بيشتر بود اما فکر مي کنم آن زمان حوصله و شور بيشتري هم داشتم. بيش از اينکه مقاوم بودم، لجباز بودم و کماکان هم هستم ولي نمي دانم زمينه مقاومت الان بيشتر از آن دوران است يا خير. شايد هم حوصله و دوندگي بيشتري داشتم اما در کل فکر مي کنم بايد مقاومت نتيجه اي هم داشته باشد.

با اين حساب مي خواهيد بگوييد از همان موقع تا حالا از ايستادگي و مقاومت نتيجه اي نمي گرفتيد؟

- بله. از آن موقع تا حالا فقط و فقط ناکامي و تنگنا وجود داشت. اين دستبندهايي که پليس براي مجرمين استفاده مي کند ديديد؟! مي گويند هر چقدر بيشتر براي باز کردن اين دستبندها تلاش کنيد تنگ تر مي شود. شايد يک دليل مکانيکي داشته باشد. شرايط من هم همين بود و انگار هر چه بيشتر فعاليت مي کردم، آب در هاون مي کوبيم. فعاليت هاي من به منزله آب در هاون کوبيدن شده بود. آن موقع يکي از داوران فستيوال کن که آمريکايي بود متعجبانه مي پرسيد چرا ايران با اسکار قهر است؟ اين فيلم «آنسوي آتش» سهم اسکار امسال بود و يقيقنا هيچ فيلمي نمي توانست همپاي آن باشد.

اين صحبت مربوط به مهر ماه سال 68 خورشيدي است و من هم درکي از اين مسائل نداشتم. فقط اين حرف ها را مي شنيدم و حواسم معطوف چيزهاي ديگر مي شد. هيچ وقت بعد از برگشتم از فستيوال کن به ايران پيگيري نکردم که چرا اين فيلم به اسکار فرستاده نشد يا بپرسم چرا ما بايد اينچنين آشکارا عناد داشته باشيم. آن موقع پيگيري نکردم و علاقه اي به پيگيري نداشتم و مسائل برايم فرار بود. وقتي فستيوال ها فرار هستند، ادراکات بيشتري نسبت به آنها ندارم. خاطراتي ندارم که بتوانم جواب درستي بدهم که چرا اينگونه شد.

وارد دهه 70 که مي شويم انگار اوضاع سينماي ايران بهتر مي شود. شرايط براي شما در اين دهه چطور رقم خورد؟ وضعيت به همان منوال بود؟

- در طول زندگي من پرتي هاي هولناکي وجود داشته است. من سه دوره براي هيات مديره صنف تهيه کنندگان انتخاب شدم که در يک دوره رييس آن صنف بودم. اين نخستين صنف تهيه کنندگان ايران بود که به صورت رسمي شکل مي گرفت. در دوره اولش هيچ، در دوره دوم من رييس شدم. وقتي به آن دوران فکر مي کنم خنده ام مي گيرد! منِ آماتور رييس صنف تهيه کنندگان ايران بودم. آن هم در جايي که ميثاقي ها، شباويزها و علي عباسي ها قدر قدرت هايي بودند براي خودشان. حالا من آماتور که تا آن روز هشت ميلي متري کار مي کردم، رييس صنف تهيه کنندگان سينماي ايران شدم. خودم واقعا خنده ام مي گيرد. حتي در جلسات مي گفتم من شاه سلطان حسين صفوي هستم، همان آدم بي دست و پا و بي علاقه به شرايط!

زماني که داشتند احمدشاه را پادشاه مي کردند،همان موقع که محمد علي شاه و همسرش مي خواستند از ايران خارج شوند، احمد شاه 12-10 ساله گريه مي کرد و پا به زمين مي کوبيد که من نمي خواهم شاه شوم. من آن موقع ها ياد گريه و زاري احمدشاه مي افتادم که بايد شاه ايران مي شد. آن زمان اين پرتي ها به مدت چهار سال انرژي من را به صورت مطلق گرفت، چهار سالي که مي توانم مدعي شوم حتي مطالعه ام هم کم شده بود.




خب چرا اين سمت را پذيرفتيد؟ مگر اختيار نداشتيد؟

- معلوم است چرا پذيرفتم. آدم بعضي وقت ها و در شرايطي کوتاه مي آيد. دوره سوم هم به گونه اي شد که بدون اجازه من را براي هيات مديره انتخاب کردند. البته زورم به صنف کارگردان ها رسيد و ديگر درگير صنف آنها نشدم اما زورم به صنف تهيه کننده ها نرسيد. دور سوم هم در صنف تهيه کننده ها انتخاب شدم اما دور سوم بعد از حدود هفت هشت ماه خودم را به بهانه سيگار نجات دادم! همه در جلسات هيات مديره سيگار مي کشيدند و من هم که از بوي سيگار بيزارم مدام پنجره ها را باز مي گذاشتم و سروصداي خيابان ايرانشهر که کشنده بود به داخل اتاق مي آمد. همه به باز گذاشتن پنجره ها اعتراض داشتند اما من مي گفتم تا وقتي سيگار هست، پنجره ها هم باز مي ماند.

بعد هم که زمستان شد، در آن سرما پنکه اي پشت سرم گذاشتم که دود سيگار را از من دور کند. حالا در کنار اين سرما، باد پنکه هم اضافه شده بود. سر آخر يک روز استعفا دادم و اصلا به واکنش ها توجه نکردم و بيش از نيمي از دو سال باقي مانده خودم را نجات دادم چون کارايي و علاقه هم نداشتم.

وقتي علاقه اي در ميان نباشد نمي تواني واجد يک سري شرايط مديريتي شوي و به سينما کمک کنيم. اين مسئله مطلقا براي من کار جذابي نبود. علاقه به فعاليت هاي صنفي ندارم. همين شد که برگشتم سراغ فيلمسازي اما چون پدر تمام فيلم هايم را در آورده بودند، من يک آدم بدهکار بودم.

بدون استثنا اين کار را با تمام فيلم هايم انجام دادند. شما حتما در ادامه از من مي پرسيد به عنوان مثال؛ من مي گويم «شبح کژدم»! آن موقع ها درجه بندي در سينما باب بود و به فيلم ها الف و ب و ج مي دادند. آن زمان به فيلمي مثل «شبح کژدم» درجه کيفي ب داده بودند، چون نفرت شخصي از فيلم داشتند و تصور اين بود که اين فيلم براي به سخره گرفتن سينماي محصول جمهوري اسلامي ساخته شده است در حالي که اصلا چنين چيزي نبود. داستان فيلم برمي گشت به پيش از انقلاب و اصلا فيلم چنين روحيه اي نداشت که بخواهد چيزي را به سخره بگيرد. «تنوره ديو» هم که فيلم بنياد فارابي بود طبيعتا...

درجه کيفي الف گرفت!

- نه آن هم درجه الف نگرفت. آن فيلم براي جشنواره دهلي که يکي از پنج فستيوال درجه الف دنيا بود و آن موقع جاي جشنواره جهاني تهران را گرفته بود انتخاب شد. مي دانيد که جشنواره جهاني تهران پيش از انقلاب جزو جشنواره هاي گروه الف دنيا و جزو گران ترين فستيوال هاي دنيا بود. البته هيچ وقت همپاي جشنواره هايي چون کن و ونيز، کالووي واري و مسکو نشد اما به هر حال تقسيم بندي منطقه اي مورد نظر دست اندرکاران فستيوال ها بود (نمي دانم به دست اندرکاران جشنواره اي در دنيا چه مي گويند؟ فيفا که متعلق به فوتبال است، فيلا که کشتي است و احتمالا فيلما (مي خندد)) اما برگرديم به فيلم «تنوره ديو» که براي نمايش در جشنواره دهلي نو انتخاب شد و فيلم را به آن فستيوال نفرستادند.





به من گفتند فرستاديم اما مي دانم که هيچ اقدامي نشد. به بهانه اين که فيلم را براي زيرنويس به هلند فرستادند، زيرنويسي که من هرگز نديدم. گفتند دير شد و فيلم به فستيوال دهلي نرسيد. بعد هم به من گفتند چيزي را از دست ندادي چون اين فستيوال ويژه نيست اما سوالي که من آن موقع کردم اين بود که به هر حال دهلي جزو فستيوال هاي الف دنيا بود و اصلا اهميتي نداشت که هم رده کن و ونيز و برلين نيست! به هر حال من در تمام اين سال ها بدهکار شدم چون تمام فيلم هايم را با مشکل مواجه کردند.

يعني هيچ فيلمي در کارنامه کاري شما نيست که بدون مشکل اکران شده باشد؟

- در چهارمين روز نمياش فيلم «بودن يا نبودن» که اتفاقا اکران شگفت انگيزي هم داشت، من از سفر قاهره به تهران برگشتم و شبانه با همسرم جلوي سينما فرهنگ حاضر شديم و ديدم همانجا نوشته اند بليت هاي اين فيلم تا يک هفته آينده به فروش رسيده اند. اين نشان مي داد فيلم توانسته بدون بازيگر چهره و بدون داشتن گره هاي داستاني و شيرين کاري هاي رايج در سينما به موقعيتي برسد که بليت هايش تا يک هفته پيش فروش شوند. من روي ابرها بودم. بعد رفتيم مقابل سينما قدس ميدان وليعصر که روي شيشه گيشه آنجا هم نوشته بودند تا پنج روز آينده بليت هاي اين فيلم به فروش رسيده است. براي من اين اتفاق رويايي بود. اين که فيلمي مثل «بودن يا نبودن» که به شهادت خود فيلم، کوچک ترين شيرين کاري در آن نيست به چنين موقعيتي دست پيدا کند اما درست فرداي همان روز معلوم شد که فيلم به دستور مجمع تشخيص مصلحت نظام از روي پرده پايين کشيده شد.

مجمع تشخيص مصلحت نظام دليل شان چه بود؟

- به من گفتند تصورشان اين بوده که فيلم، مسلمان ها را وحشي و مسيحي ها را متمدن نشان مي دهد. من آن موقع به آنها گفتم همان مسلمان وحشي به تعبير شما يکي از عشاير مهاجر لر در تهران است که سواد هم ندارد و در نهايت، با اثر انگشتش قلب فرزندش را به دختري ارمني اهدا مي کند. آيا اين کار مدني بزرگ به معني توحش است؟ اما کو گوش شنوا؟ و فيلم درست در چهارمين يا پنجمين روز اکران از روي پرده هاي سينماي ايران برچيده و نابود شد و هيچ کمکي هم طي سال هاي بعد به من نشد.

جالب است که حالا خيلي ها از «بودن يا نبودن» به نيکي ياد مي کنند؛ فيلمي که تحولي اساسي در فرهنگ جامعه ما و مسئله اهداي عضو به وجود آورد.

- آن فيلم مي توانست چهار سال زودتر هم ساخته شود. درست تيرماه 1372، نخستن عمل پيوند قلب موفق در ايران توسط دکتر ماندگار انجام مي شود. قلب کسي که نامش خاطرم نيست به سينه نوجوان اهل شبستر به نام مجيد بالغ تيل، پيوند زده مي شود و اين فرد هنوز که هنوز است زنده است. بلافاصله بعد از خواندن اين خبر کوتاه در روزنامه اطلاعات کاملا برايم مسجل بود اين موضوع فيلم بعدي من است و اصلا فکر نمي کردم مي خواهم به واسطه هيجان ناشي از پيوند قلب در ايران که 19 سال قبل پروفسور بارنارد در ژوهانسبورگ آلمان انجام داده بود، چنين فيلمي بسازم.

بخش علمي اين ماجرا براي من چندان اهميت نداشت و نمي خواستم به آن بپردازم. آن زمان با خواندن اين خبر مهم اما کوچک، فکر مي کردم دختري ارمني به قلب احتياج دارد و همان موقع هم به سربالايي هاي ابيانه و ماسوله فکر مي کردم. دختر براي متقاعد کردن خانواده پسر از سربالايي هاي ابيانه يا ماسوله بالا مي رود و با مشکل تنفسي اين مسير دشوار را طي مي کند اما اين درست زماني بود که مجلس پيوند قلب را حرام اعلام کرد.




من حتي آن موقع نامه اي براي رييس جمهور نوشتم چون مي دانستم آقاي هاشمي رفسنجاني به وقوع چنين اتفاقات و پديده هايي خيلي علاقه مند است و حتما مي تواند مشوق من در ساخت اين فيلم سينمايي باشد. هنوز آن نامه را دارم. ايشان هم به سادگي نامه را ارجاع داده بودند به وزير ارشاد آن دوران که فکر کنم ميرسليم بود اما در نهايت هيچ کمکي به من نشد.

يک زماني مي گفتند اگر خط پايان امضاي رضا قطبي، رييس تلويزيون ملي ايران رو به بالا تمام شود، مديرانش مي فهميدند بايد با صاحب نامه همکاري شود و اگر خط پايان امضايش رو به پايين بود يعني کار فرد را انجام ندهد. شايد چنين چيزي هم در امضاي آقاي هاشمي رفسنجاني بود که آقاي ميرسليم هيچ اعتنايي به توصيه رييس جمهور مبني بر «رسيدگي شود» نکرد اما مهم تر از اين ناکامي و عدم همکاري، حرام اعلام شدن پيوند قلب در مجلس بود. من پروژه را در مرحله تحقيق متوقف کردم و چهار سال بعد گمان مي کنم بنا به درخواست تشخيص مصلحت، مجلس درباره پيوند قلب تجديد نظر کرد و اين کار حلال اعلام شد. من بلافاصله «بودن يا نبودن» را ساختم.

و در نهايت به دستور مجمع تشخيص مصلحت فيلم از روي پرده پايين آمد!

- با همان بهانه رفته رفته من ناچار شدم به دليل تراکم بدهي همه فيلم هاي ويران شده ام، به سمت و سوي تلويزيون بيايم و دو سريالي که ساختم به خصوص «روزگار قريب» محصول يک چنين نگرش و نيازم در آن دوران است.

پيش از «بودن يا نبودن» هم فيلم «آباداني ها» را ساختيد؛ فيلمي که برنده پلنگ نقره اي از جشنواره فيلم لوکارنو شد. با اين فيلم چطور برخورد کردند؟

- اين فيلم هم کاملا نابود شد. فيلمي که مي توانست قابليت هاي مهمي در سينماي آن دوران داشته باشد به بي رحمانه ترين شکل ممکن زير دست و پاي مسئولان رفت و ويران شد. آباداني ها نخستين فيلم ايراني بود که براي حضور در جشنواره کن انتخاب شد اما وزير وقت ارشاد در سال 72 فيلم را از جشنواره کن برگرداند. من وقت ملاقات گرفتم. رفتم پيش ايشان که تازه وزير شده بود و گفت کسي حق ندارد اين فيلم را از کشور خارج کند. فيلم قابليت نمايش و ديدن خارج از ايران ندارد. به نظر مي رسيد در جشنواره کن شانس زيادي هم داشت. اين را مسئولان وقت جشنواره فيلم کن گفته بودند.

اين بار توجيه شان براي عدم عرضه و نمايش فيلم در خارج از ايران چه بود؟

- تصورشان اين بود «آباداني ها» فيلمي ضد جنگ است و تصورشان هم کاملا درست بود. به همين دليل اجازه نمايش ندادند. فيلم «آباداني ها» هم درست روز 22 بهمن ماه سال 72 اکران شد؛، روزي که سينماروها و علاقه مندان به سينما خسته از جشنواره فيلم فجر بودند و 10، 12 روز از اين نوع فيلم ها ديده بودند. «آباداني ها» را بدون کوچک ترين حق تبليغي اکران کردند. آن هم در سه چهار سينما و بعد از سه چهار روز هم از روي پرده برداشته شد. آنچنان اين فيلم را نمايش دادند که برادرم داريوش به من گفت «آباداني ها» چه زماني اکران مي شود؟ گفتم فيلم اکران شد! به نفرت انگيزترين شکل ممکن گوشمالي ام مي دادند. من هم سوژه خيلي خوبي براي گوشمالي دادن بودم، چون کوچکترين حاشيه اي نمي ساختم و کوچکترين اعتراضي نمي کردم.




همان لحظه اي که آنها در حال توطئه براي منکوب کردن هر کدام از فيلم هايم بودند من داشتم به فيلم بعدي فکر مي کردم و اصلا نمي توانستم بابت اين مسائل وقت بگذارم. زماني که آن داور آمريکايي مقابل مرحوم ري پور و جمال اميد افسوس مي خورد چرا کشور شما فيلم «آنسوي آتش» را به اسکار نفرستاد و بي هيچ ترديدي اگر اين فيلم در اسکار بود جايزه مي گرفت، من به اين چيزها فکر نمي کردم.

گفتيد به خاطر همه اين ناکامي ها ناچار شديد به سريال سازي رو بياوريد. اول سريال «هزاران چشم» را ساختيد؟

- بله. سال 80 بود. آقاي محمد مسعود به من پيشنهاد داد کار کنيم و من هم پذيرفتم. طرح اين سريال هم دچار مميزي و سانسور شد اما خيلي کمتر از اتفاقي بود که براي «روزگار قريب» افتاد و اواخر زمستان 81 فيلمبرداري «روزگار قريب» شروع شد و آذر ماه 86 سريال روي آنتن رفت.

مميزي هاي «روزگار قريب» چقدر بود؟ اين سريال تحولي در شيوه سريال سازي در تلويزيون است و از طرفي چون داستان آن در بستري تاريخي اتفاق مي افتد، قطعا بيشتر به مميزي دچار مي شد اما مشکل شما با حجاب و پوشش خانم ها از همان سريال شروع شد، درست است؟

- حجاب شخصيت هاي «روزگار قريب» زمان ساخت باعث شرمساري من بود. بايد فرح پهلوي و شمس پهلوي را با حجاب نشان مي داديم. همين طور پرستارهاي بيمارستان را و اين براي من واقعا شرمندگي به همراه داشت. اينها بخش هاي آزار دهنده اين اتفاق بود. به همين خاطر «کاناپه» را با اين شيوه ساختم و از همان ابتدا مي دانستم سرنوشت اين فيلم چيست. البته يک پرش حسابي کرديم؛ بهتر است برگرديم سر جاي مان.

به «کاناپه» هم مي رسيم. نگفتيد مميزي هاي «روزگار قريب» چطور بود؟ به خاطر داريد؟

- يکي از سخت ترين قسمت هاي اين مجموعه، قسمت دوازدهم با نام «آشوري ها» بود. زماني که اين قسمت از تلويزيون پخش شد هيچ اثري از آشوري ها وجود نداشت و حدود 30 دقيقه از اين ق5سمت را بدون اين که به من اطلاع بدهند در آورده بودند و يک قسمت را کاملا بي معنا کرده بودند. من دقيقا در اين قسمت دوراني را نشان داده بودم که سربازان عثماني به بهانه زدودن بلاد اسلامي از شر وجود غيرمسلمانان تا بيخ گوش تهران يعني مهرآباد آمده بودند و بعد دو خانواد ه را که از سلماس پياده به سمت غرب ايران فرار مي کنند تعقيب کردند اما اخيرا شبکه چهار يکي دو سال پيش اين قسمت ها را سر جايش گذاشت.





اين قسمت را کامل نشان داد چون به نظرشان اين مميزي واقعا مسخره بود. چند ماه پيش هم شبکه آي فيلم اين قسمت را به صورت کامل نمايش داد. آن موقع بهانه اين بود که ممکن است دولت ترکيه به ما اعتراض کند و استدلال من هم خريداري نداشت. ترکيه در دهه هاي پيش جنايت هايي مرتکب شده است و حداقل چيزي که جامعه جهاني از آنها مي خواهد يک عذرخواهي مختصر است که آن را هم حاضر نيستند انجام دهند و در نهايت يک سريال تلويزيوني بايد تاوان چنين چيزي را پرداخت کند.

و به جز اين مسئله، سريال حذفيات ديگري نداشت؟

- نه. همه اش با اطلاع من بود. يعني حکم حذفيات را ابلاغ مي کردند که خودمان اين کار را انجام بدهيم تا حداقل اين کار تميز انجام شود.

در تمام اين سال ها به هيچ گروه و دسته اي وابسته نبوديد و به نظر مي رسيد بخشي از سنگ اندازي هاي دوران کاري تان به همين خاطر است. معمولا در سينماي ايران خيلي ها تا جاي ممکن به منبع و منشأ قدرتي وصل مي شوند که بتوانند زمان بروز مشکل، چاره اي پيدا کنند. اين تمايل در شما وجود ندارد يا نتوانستيد به چنين موقعيتي برسيد؟

- من با هيچ کس ارتباط ندارم. نه در دوره ها و مهماني ها شرکت مي کنم و نه در مراسم مختلف. ارتباطم با خانواده سينما حداقل ممکن است. شايد اين چيزي که مي گوييد درست باشد. مسلما اين مسئله حساب شده نيست و از دوران بچگي هم خلوت و تنهايي خودم را خيلي دوست داشتم.

دهه 80 اما شما دو فيلم سينمايي ساختيد، يکي «خانه پدري» و ديگري «بيدار شو آرزو»، فيلمي که به واسطه زلزله بم ساخته شد...

- «بيدار شو آرزو» را به مجرد وقوع زلزله در بم با همان گروه «روزگار قريب» ساختيم. با گروه عازم شديم و فقط دوربين را تغيير داديم و با يک دوربين 35 ميلي متري و تعدادي نگاتيو به اين شهر سفر کرديم.

البته به نظر مي رسد با اين فيلم مثل فيلم هاي قبلي تان بي مهري نشد چون «بيدار شو آرزو» سه سيمرغ بلورين از جشنواره فيلم فجر گرفت.

- اتفاقا در جشنواره همان سال من روي سن گفتم اين فيلم براي جشنواره يا براي اکران ساخته نشده است. اين فيلم را ساختم تا آب خوش از گلوي مسئولان مرتبط با وقايع غيرمترقبه پايين نرود. انگار با دست خودم اين مجوز را براي اکران نشدن فيلم دادم.

زماني هم که شرايط براي تان فراهم است کاري مي کنيد و حرفي مي زنيد که به ضررتان تمام بشود!

- فکر مي کنيد اگر من اين حرف را نمي زدم، پخش کننده ها آماده بودند فيلم را عرضه کنند و نمايش دهند؟ من صادقانه گفتم اصلا به اکران فکر نمي کردم. سه بار رفتيم بم و هر بار 30، 35 روز بوديم و به جز مهران رجبي و مهناز جعفري همه بازيگرها بومي بودند.

مي رسيم به «خانه پدري»، فيلمي که بالاخره پس از کش و قوس هاي فراوان توانستيد مالکيتش را از آن خود کنيد و به اختلاف هاي تان با ناجي هنر پايان دهيد. «خانه پدري» در سي و دومين جشنواره فيلم فجر روي پرده رفت. همان موقع به واسطه حضور فيلم در جشنواره به اکران آن اميدوار شديد؟

- واقعا بله. فکر مي کردم وقتي وزير يک تنه قد علم مي کند و يک تنه از فيلم دفاع مي کند و با وجود همه مخالفت هاي کميسيون فرهنگي مجلس، با استفاده از اختيارات خودش فيلم را خارج از مسابقه اکران مي کند، خب در چنين فضايي من به اکران اميدوار شدم. دليل اينکه فيلم را خارج از مسابقه گذاشتند اين بود که مبادا «خانه پدري» به واسطه جوايز محتمل، بيشتر زير ذره بين قرار بگيرد و به زيان فيلم تمام شود. اين فرمول سر فيلم «کاناپه» هم اعمال شد.




شما اين حرف ها را باور کرديد؟

- به نظر شما باور کردم؟

به نظرمن باورکردني نيست!

- پس چرا سوال مي کنيد؟

از زمان ساخت فيلم، يعني سال 79 تا نخستين نمايش آن در جشنواره سي و دوم فجر، سه سال گذشت. در اين سه سال که فيلم به نمايش درنيامده بود مشکل اصلي شان با فيلم چه بود؟ همان موقع هم مسئله اصلي تک سکانس ابتدايي بود يا اين که مشکل فراتر از اين حرف ها بود؟ بالاخره «خانه پدري» برشي از تاريخ و فرهنگ ايران را روايت مي کند!

- ما همان سال 89 فيلم را به کميته انتخاب جشنواره فجر عرضه کرديم و از همان بهمن 89 مشخص شد که اين فيلم نگون بخت است. در واقع نخستين اظهار نظر را آقاي پژمان فر داشت و گفت نوک تيز پيکان اين فيلم ب

منبع: خبرگزاری آریا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۲۸۸۵۳۵۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

طرح ازبکستان برای اتصال از افغانستان به آسیای مرکزی

وزارت حمل و نقل ازبکستان در بیانیه‌ای اظهار داشت برای تقویت تجارت آسیای مرکزی تلاش می‌کند تا بلاروس، روسیه، قزاقستان و پاکستان از مسیر افغانستان به یکدیگر متصل شوند.

وزرای حمل و نقل این کشورها در «ترمذ» ازبکستان اواسط هفته گذشته درباره این کریدور نیز گفتگو کردند.

براساس بیانیه وزارت حمل و نقل ازبکستان، شرکت‌کنندگان در این نشست درباره اتصال آسیای مرکزی و کشورهای مشترک‌المنافع و آسیای جنوبی از طریق توسعه یک کریدور حمل و نقل چند وجهی با هدف افزایش ظرفیت تزانزیت ازبکستان گفتگو کرده‌اند.

این طرح شامل برنامه‌هایی برای تقویت حمل و نقل کالا از طریق تجزیه و تحلیل محموله‌های ترانزیتی، دیجیتالی کردن اسناد و ساده‌سازی فرآیندهای تزانزیتی میان کشورها است.

کشورهای روسیه، قزاقستان و ازبکستان در نوامبر 2023 میلادی یادداشت تفاهمی را برای ایجاد این کریدور در جریان مجمع حمل و نقل سازمان همکاری شانگهای در تاشکند امضا کردند.

به گزارش رسانه‌ها، ازبکستان خاطرنشان کرد که از سال 2021 حمل و نقل بار از طریق افغانستان افزایش چشمگیری داشته است.

باشگاه خبرنگاران جوان افغانستان افغانستان

دیگر خبرها

  • روایت یک کارگردان از فیلمسازی در نوجوانی/ هیچ چیز جز گوشی موبایل لازم نیست
  • (ویدیو) گفتگو با پاکبان شاکر از عملیات وعده صادق
  • آغاز نوزدهمین جشنواره هنر‌های نمایشی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
  • گفتگو با پاکبانی که شادیش در شب عملیات وعده صادق پربازدید شد
  • مستند «آقای خاص» کشتی برای اولین بار از تلویزیون
  • طرح ازبکستان برای اتصال از افغانستان به آسیای مرکزی
  • گفتگو با نویسنده و بازیگر نمایش‌های طنز رادیو
  • گفتگو با رتبه اول مستندنگاری جشنواره پژواک
  • (عکس) محسن رضایی در جمع اعضای شریان
  • گفتگو با فرماندار راور درباره خسارات سیل به این شهرستان